یادش بخیر دوران راهنمایی بودم برای کار عملی درس حرفه و فن که قرارر بود سالد الویه درست کنیم معلمون من ویکی از همکلاسیامو فرستاد که بریم از خونشون تخم مرغ های اپز شده رو بیاریم و من که یکی از دوستام که توی راه دیدم چندتاازتخم مرغها رو باهم خوردیم وسرکلاس کم اومد ومن به معلم گفتم که اون دوستم اونارو خورد تو راه ومعلم مون هم به اون ساندویچ الویه نداد بخوره وسرکلاس ضایع شد بیچاره(خدایا توبه) از اون وقت تا حالا هر وقت منو میبینه یه طوری نگام میکنه که انگار فراموشش نکرده ومنتظر انتقامه.
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط مهرداد
آخرین مطالب